ترنم سپید

نغمه های دل

ترنم سپید

نغمه های دل

نیایشهی عاشقانه، حرفهای دلتنگی

ترا میخوانم، ای مهربان بی همتا!
ای بهترین یاری کنندگان و ای احسن خلق کنندگان!
ای امید بخش دلهای خسته و ای فریادرس بی کسان!
ای یگانه هستی بخش و ای اجابت کننده دعای بندگان!
ای خالق پاک درختان سربلند و ای پدید آورنده جنبدگان زمین و آسمان!

ترا میخوانم؛
ای معبودی که رحمتت واسع است و دریای بیکران عشقت بی انتها!
ای پروردگار مشرق و مغرب و ای آفریدگار طلوع و غروب!
ای آنکه روز را در دل شب پدید می آوری و شب را در دل روز!

ترا میخوانم،
تویی که نامت آرامش بخش قلبهاست!

نام باشکوهت، آرام و بیصدا تمام مرا، تمام هستیم را در بر می گیرد و پیوند می خورد با ذره ذره وجودم!
در این لحظه های مقدس، قلبم مجنون وار در پس کوچه های مهرت پرسه می زند، روحم بی تاب است و دستهایم خالی!
عطر عاطفه ات در باغچه نیاز پیچیده و اشک تنها تحفه ای است که به پیشگاهت ارزانی میدارم
صمیمانه می خوانمت : "یا رب العالمین" ، "یا ذوالجلال و الاکرام" ، "یا ارحم الراحمین"...

بار الها! در این ثانیه های باشکوه، از تو برای همه شادی و آرامش، روحی سبکبال و آزاد، قلبی آرام و تپنده و گامهایی پرتوان و استوار می طلبم.
معبودا! ما را آن ده، که آن به!!

خود را به نگاه مهربان و دستان قدرتمند تو می سپارم...

نوروز 1393 مبارک

ناب ترین دعاهایم را بر تار خورشید و عرش کبریا به ودیعه میگذارم تا همای سعادت بر زندگیت لانه کند.
از خدواند چیزی را برایت میخواهم، که جز خدا در باور هیچکس نگنجد. 

نیایش صبحگاهی

«نیایش صبحگاهی»

هنگام صبح، در بهترین ساعات روز با خدای خود دیدار کردم،
حضور او چون طلوع آفتاب قلبم را از شکوه و کبریایی خویش لبریز کرد

و ما باهم در آرامش کامل کشتی راندیم
بر دریایی موّاج و پرآشوب

و دیدیم کشتی های دیگر را، شکسته و توفان زده،
در گردابها و تنگناهای سخت

و شگفتا از آن طوفان که آنان را همه آشوب و تلاطم بود
و ما را همه آرامش و اطمینان

پس با پشیمانی و افسوس
به صبح های دیگر اندیشه کردم

که من نیز چون دیگران
بی حضور او مهار کشتی را رها کرده بودم
(و تا شام در قهر امواج گرفتار)

اکنون گمان دارم راز شگرفی را
از میانه آن رنج ها و سختی های پیشین دریافته ام

و آن راز این است:

اگر خواهی تمام روز خداوند با تو همراه باشد
باید که او را صبحگاه طلب کنی…

رالف اسپولدینگ کوشمان
ترجمه دکتر الهی قمشه ای

برگرفته از کتاب « سیصدو شصت و پنج روز در صحبت قرآن »

گمشده

در باد گم شده ام 

در باد گم شده ام 

ای کاش 

ابری، 

بارانی پیدایم کند 

در باد گم شده ام

سلام دوباره

بعد از ماهها دوری سلام، این سلام واقعا یک حال و هوای دیگه ای داره.  

حس می کنم دارم از یک پنجره زیبا و کوچک به کل دنیا سلام می کنم، و دوباره با دنیای با طراوت شعر و ترانه ها و ترنم های سپید ارتباط برقرار می کنم. 

سلام به همه دوستان خوبم، سلام به همه قلبهای باطراوت، سلام به همه چشمهای روشن و سلام  به همه ذهن ها و قلم های پویا. 

توی این مدت نسبتا طولانی، اتفاقات زیادی افتاده، افرادی وارد زندگیم شدند که چشمم رو بیشتر به روی دنیا باز کردند. 

انگار وارد مرحله جدیدی از زندگی ، تلاش، فعالیت و پویایی شده ام. مرحله ای که باید در اون همه چیز رو با یک دید تازه و نو دید. به قول سهراب : 

چشمها را باید شست 

جور دیگر باید دید 

واژه باید خود باد 

واژه باید خود باران باشد.