ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بهار نزدیک است ...
کوله بارش را باز می بندد زمستان
می نشیند منتظر در ایستگاه زندگی آرام
بهاران باز نزدیک است
و رویش می شمارد لحظه های سنگی دوری ز آواز بهاران را
درخت سیب می بندد به سر تاجی و می خواند حدیث تازه گشتن را
و سرسبزی غزل خوان می دمد رنگی دگر این باغ و بستان را
جهان در انتظار ناب آغازی مجدد، می کند بر تن لباسی باشکوه از یاس و ریحان
می نشیند روی برگ شمعدانی ها ، تب و تاب قشنگ یک تولد توی ایوان
بر پر پروانه ها رنگی دگر از عشق و سرمستی است
جهان در آرزوی یک پیام تازه از هستی است
تمام شاخه های بید اکنون با نسیم مهر می رقصند
و گنجشکان کوچک هم نوا با باغ می خندند
بهاران باز نزدیک است
سموم سرد دی ، از خاطرات باغچه محو است
پرستو قاصد آزاده ای از سوی یکتا خالق و حق است
همه جام جهان از عاطفه لبریز
طبیعت می کند صد جاده را گل ریز
همه جا یک نشان از جشن گل پیداست
سرآغاز حیات و روشنی اینجاست
باز می بندد زمستان کوله بارش را
می نشیند منتظر در ایستگاه زندگی آرام
بهاران باز نزدیک است
بهاران باز نزدیک است ...
زمستان 88