بعد از ماهها دوری سلام، این سلام واقعا یک حال و هوای دیگه ای داره.
حس می کنم دارم از یک پنجره زیبا و کوچک به کل دنیا سلام می کنم، و دوباره با دنیای با طراوت شعر و ترانه ها و ترنم های سپید ارتباط برقرار می کنم.
سلام به همه دوستان خوبم، سلام به همه قلبهای باطراوت، سلام به همه چشمهای روشن و سلام به همه ذهن ها و قلم های پویا.
توی این مدت نسبتا طولانی، اتفاقات زیادی افتاده، افرادی وارد زندگیم شدند که چشمم رو بیشتر به روی دنیا باز کردند.
انگار وارد مرحله جدیدی از زندگی ، تلاش، فعالیت و پویایی شده ام. مرحله ای که باید در اون همه چیز رو با یک دید تازه و نو دید. به قول سهراب :
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
واژه باید خود باد
واژه باید خود باران باشد.
به کجا چنین شتابان؟!
گون از نسیم پرسید.
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان؟
همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم.
به کجا چنین شتابان؟
بهر آن کجا که باشد
بجز این سرا سرایم.
سفرت بخیر!
اما تو و دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها، به باران
برسان سلام ما را.
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده است
باز کن پنجرهها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
که توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینه گل های سپید
نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرند
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی ؟
باز کن پنجره را
و بهاران را
باور کن!
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
سلام به همه دوستان عزیزم،
فرا رسیدن بهار زیبا بر همه شما مبارک.
آرزو دارم نوروزی که در پیش دارید، آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید.
بهاری باشید