ترنم سپید

نغمه های دل

ترنم سپید

نغمه های دل

شعری از فروغ

 شعرهای فروغ رو خیلی خیلی دوست دارم، به نظرم حس و حال و سادگی و لطافتش واقعا ستودنی است:

 

چون سنگها صدای مرا گوش می کنی 

سنگی و نا شنیده ، فراموش می کنی  

دست مرا که ساقه سبز نوازش است 

با برگهای مرده هم آغوش می کنی 

رگبار نوبهاری و خواب دریچه را  

از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی

گمراه تر ز روح شرابی و دیده را 

در شعله می نشانی و مدهوش می کنی  

ای ماهی طلایی مرداب خون من 

خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی

در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت 

او را به سایه از چه سیه پوش می کنی

سلام به همه دوستان عزیزم؛ 

 

خواستم این رزوهای زیبای عشق و دوستی و نیز میلاد با سعادت پیامبر نور و رحمت رو به همه شما تبریک بگم. 

 

در پناه یزدان پاک، همیشه شاد باشید 

شعری از مولانا

 

نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه کلامم
نه سلامم  نه علیکم
نه سپیدم   نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم  نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...

گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی  بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....
 
مولانا جلال الدین رومی بلخی

سفر عشق

این روزها حال و هوای خاصی دارم؛ قراره اگر خداد بخواد عید امسال همراه خانواده، به سفر حج عمره بریم. این اولین سفر منه. خیلی دلم می خواد یه خونه تکونی اساسی توی دلم بکنم، خودم رو از نو ببینم، و اون یگانه مهربون رو. خیلی دلم می خواد این سفر برام با تمام سفرهای دیگه متفاوت باشه. خیلی دلم می خواد .... 

 

هرچه گرد و غبار

            از خانه ام خواهم زدود

همراه نسیم

            به مهمان سرای دیده ام قدم بگذار

مسیر آمدنت را، هر روز

                        آب پاشی می کنم

از نادر ابراهیمی

با تو بودن همیشه پر معناست

بی تو روحم گرفته و تنهاست

با تو یک کاسه آب یک دریاست

بی تو دردم به وسعت صحراست

با تو بودن همیشه پر معناست