ترنم سپید

نغمه های دل

ترنم سپید

نغمه های دل

شعری از مولانا

 

نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه کلامم
نه سلامم  نه علیکم
نه سپیدم   نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم  نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...

گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی  بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....
 
مولانا جلال الدین رومی بلخی

نظرات 8 + ارسال نظر
حسین یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ق.ظ http://1w1p.blogsky.com

عجب شعر خوبی گفته.

تو نماینده ی عشقی دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ق.ظ

تو نماینده ی عشقی .تو سزاوار ثنایی!



یکی از عقل می لافد یکی طا مات می بافد

بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم

تو نماینده ی عشقی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ق.ظ

مقتول از اینکه قاتل نشد فخر فروخت.

منبر انسانیت،
دل خاموش انسانیت است

ونه عقل پر غوغای او

(جبران خلیل جبران)

سلام دوست عزیز؛

از توجه شما و از اینکه به وبلاگ من سر زدید واقعا سپاسگزارم و همینطور از نکات جالبی که نوشته اید.

همیشه شاد باشید

تو نماینده ی عشقی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:15 ق.ظ

مرا دیوانه می پندارند

زیرا روز هایم را با اسکناس هایشان نفروخته ام.

ومن انان را دیوانه می پندارم

زیرا می پندارند می توانند روز هایم را با اسکناس بخرند.

سرمایه شان را به ما نشان دادند

در حالی که ما دلها وارواح را در برابرشان نهادیم.

ومی پندارند که خود میهمان نوازند

وما میهمانان!

این تصویر هم خیلی خیلی زیبا و با مفهوم بود. باز هم ممنون

تو نماینده ی عشقی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ق.ظ

چقدر نادانید!

زیرا از دیگرانمی خواهید با بالهایتان پرواز کنند

در حالی که نمی توانید حتی یک پر به انان بدهید!

تو نماینده ی عشقی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ق.ظ

جهان بدون خیال همچون قصاب بی تیغ وترازو است

اما چه کنیم که نمی توانیم همه ی ما باغبان باشیم؟

اگر برای گرسنه ای اواز بخوانید،

اوازتان را با گوشهای معده اش خواهد شنید!

چه تصویر جالبی!!! واقعا خیلی قشنگ بود. ممنون

حسین سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ http://1w1p.blogsky.com

سلام
خوبی؟
هستیم همین گوشه کنار جهان آرام میپلکیم.
انشاءالله مطلب هم بزودی میفرستم.
راستی اون مطلب راجع به حج رو خوندی؟ جالب بود نه؟

حسین پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ب.ظ http://1w1p.blogsky.com

سلام
کجایی پس راحله خانوم؟
من آپ کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد