-
نیایشهی عاشقانه، حرفهای دلتنگی
جمعه 17 مردادماه سال 1393 20:26
ترا میخوانم، ای مهربان بی همتا! ای بهترین یاری کنندگان و ای احسن خلق کنندگان! ای امید بخش دلهای خسته و ای فریادرس بی کسان! ای یگانه هستی بخش و ای اجابت کننده دعای بندگان! ای خالق پاک درختان سربلند و ای پدید آورنده جنبدگان زمین و آسمان! ترا میخوانم؛ ای معبودی که رحمتت واسع است و دریای بیکران عشقت بی انتها! ای پروردگار...
-
نوروز 1393 مبارک
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 13:53
ناب ترین دعاهایم را بر تار خورشید و عرش کبریا به ودیعه میگذارم تا همای سعادت بر زندگیت لانه کند. از خدواند چیزی را برایت میخواهم، که جز خدا در باور هیچکس نگنجد.
-
نیایش صبحگاهی
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 22:24
« نیایش صبحگاهی » هنگام صبح، در بهترین ساعات روز با خدای خود دیدار کردم، حضور او چون طلوع آفتاب قلبم را از شکوه و کبریایی خویش لبریز کرد و ما باهم در آرامش کامل کشتی راندیم بر دریایی موّاج و پرآشوب و دیدیم کشتی های دیگر را، شکسته و توفان زده، در گردابها و تنگناهای سخت و شگفتا از آن طوفان که آنان را همه آشوب و تلاطم...
-
گمشده
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 23:30
در باد گم شده ام در باد گم شده ام ای کاش ابری، بارانی پیدایم کند در باد گم شده ام
-
سلام دوباره
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 23:27
بعد از ماهها دوری سلام، این سلام واقعا یک حال و هوای دیگه ای داره. حس می کنم دارم از یک پنجره زیبا و کوچک به کل دنیا سلام می کنم، و دوباره با دنیای با طراوت شعر و ترانه ها و ترنم های سپید ارتباط برقرار می کنم. سلام به همه دوستان خوبم، سلام به همه قلبهای باطراوت، سلام به همه چشمهای روشن و سلام به همه ذهن ها و قلم های...
-
از شفیعی کدکنی
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 10:12
به کجا چنین شتابان؟! گون از نسیم پرسید. دل من گرفته زینجا هوس سفر نداری زغبار این بیابان؟ همه آرزویم، اما چه کنم که بسته پایم. به کجا چنین شتابان؟ بهر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم. سفرت بخیر! اما تو و دوستی خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها، به باران برسان سلام ما را.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 09:00
و در کدام بهــــار درنگ خواهی کرد و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد....
-
بهار را باور کن از فریدون مشیری
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 17:15
باز کن پنجرهها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شده است و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده است باز کن پنجرهها را ای دوست هیچ یادت هست که زمین را عطشی وحشی سوخت؟ برگ ها پژمردند...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 15:13
یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال سلام به همه دوستان عزیزم، فرا رسیدن بهار زیبا بر همه شما مبارک. آرزو دارم نوروزی که در پیش دارید، آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید. بهاری باشید
-
کیمیای مراقبه
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 16:57
کیمیای مراقبه در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد : و آن آگاهی است و تنها یک گناه : وآن جهل است و در این بین ، باز بودن و بسته بودن چشم ها، تنها تفاوت میان انسان های آگاه و نا آگاه است . نخستین گام برای رسیدن به آگاهی توجه کافی به کردار ، گفتار و پندار است.. زمانی که تا به این حد از احوال جسم، ذهن و زندگی خود با خبر شدیم،...
-
واحه ای در لحظه
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 09:21
به سراغ من اگر میآیید، پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است که خبر میآرند، از گل واشده دورترین بوته خاک. روی شنها هم، نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح به سر تپه معراج شقایق رفتند. پشت هیچستان، چتر خواهش باز است: تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران به صدا میآید....
-
تو نیستی که ببینی
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 09:24
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست چگونه جای تو در جان زندگی سبز است هنوز پنجره باز است تو از بلندی ایوان به باغ می نگری درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند تمام گنجشکان که درنبودن تو مرا به باد ملامت گرفته...
-
یلدا مبارک
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 16:47
شب یلدا ، همیشه حال و هوای خاص و متفاوتی داره. برای من خیلی جالبه که نیاکان ما برای هر فصل ارزش خاصی قائل بودند و آغاز هر یک رو به نحوه زیبا و منحصر به فردی جشن می گرفتند. امشب، شبی هست که باید یک دقیقه بیشتر بودن رو جشن بگیریم و یا به تعبیر گذشتگان با روشن نگه داشتن چراغ خونه هامون شب هنگام، خورشید رو در شکست دادن...
-
بازی روزگار بقلم پرفسور حسابی
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 09:00
بــازی** روزگـــار** |بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم! داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم، پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم....
-
یا اباعبدالله
یکشنبه 13 آذرماه سال 1390 09:30
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام...
-
شعری از فروغ
یکشنبه 6 آذرماه سال 1390 09:10
کاش چون پاییـــز بودم، کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز ، خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزویم یکایک زرد می شد آفتـــاب دیدگانم ســـــرد می شد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه، چه زیبــــا بود اگر پاییـــز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم...
-
پاییز
یکشنبه 6 آذرماه سال 1390 09:05
امروز یکی از بهترین روزهای خدا بود!! بعد از حدود بیش از 2 ماه، با پای خودم از خونه اومدم بیرون، هیچ وقت تا این حد راه رفتن برام ارزش پیدا نکرده بود. چه قدر زیباست، وقتی با پاهای خودت روی زمین خدا راه می ری، و از صمیم قلب احساس می کنی که چه نعمت بزرگی داری، انگار در بطن تپنده هستی، تو هم سهمی داری؛ سهمی از این همه حرکت...
-
دسته گل
شنبه 28 آبانماه سال 1390 09:39
مردی مقابل گل فروشی ایستاد ، او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود . وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟ دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 10:23
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند ما مرد زهد و توبه و ظامات نیستیم کارصواب باده پرستیست حافظا دور فلک درنگ ندارد شتاب کن ما را ز جام باده گلگون خراب کن گر برگ عیش می طلبی ترک خواب کن زنهار کاسه سر ما پرشراب کن با ما به جام باده...
-
چیزهای کوچک زندگی
شنبه 7 آبانماه سال 1390 15:51
سلام به همه دوستای خوبم؛ راستش به طور کاملا اتفاقی حدود یک ماه پیش دچار شکستگی پا شدم. خیلی جالبه، این دسته از اتفاقات که آدم مفهوم آنها رو نمی فهمه، یه جورایی روال عادی زندگی را متوقف می کنه. با خودت فکر می کنی چرا اینطور شد؟؟ اصلا چی شد؟؟ اما جالبه که علاوه بر آنکه به ارزش سلامتی بیش از پیش پی می بری، کم کم یاد می...
-
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت
شنبه 23 مهرماه سال 1390 14:28
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند . درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و...
-
میلاد امام بزرگوار، امام رضا(ع) مبارک
شنبه 16 مهرماه سال 1390 19:17
سلام به همه دوستان عزیزم؛ میلاد ضامن آهو امام رضا(ع) رو به همه شما خوبان تبریک می گم. چقدر دلم می خواست، الان مشهد بودم و گوشه ای از حرم زیبای اون حضرت نشسته بودم و آرامش می گرفتم. دلم برای عطر گلاب صحن ها و شبستان ها ، چقدر تنگ شده.... خیلی خیلی التماس دعا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 20:24
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست سرشک من که ز طوفان نوح دست برد بکن معامله ای وین دل شکسته بخر زبان مور به آصف دراز گشت و رواست دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست به صدق کوش که خورشید زاید از نفست شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز که مونس دم صبحم دعای دولت توست ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست که با شکستگی ارزد به...
-
شعری از احمد شاملو
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 12:45
من و تو ، درخت و بارون… من باهارم تو زمین من زمینم تو درخت من درختم تو باهار ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه میون جنگلا تاقم میکنه تو بزرگی مث شب اگه مهتاب باشه یا نه تو بزرگی مث شب خود مهتابی تو اصلا، خود مهتابی تو تازه، وقتی بره مهتاب و هنوز شب تنها باید راه دوری رو بره تا دم دروازهی روزـ مث شب گود و بزرگی مث شب...
-
جشن تولد یک سالگی
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 16:57
سلام به همه دوستان خوبم؛ امروز برای من یک روزه خاصه. امروز جشن تولد یک سالگی وبلاگمه. دقیقا یک سال پیش در چنین روزی بود که تصمیم گرفتم طبق پیشنهاد یکی از دوستان ، وبلاگی داشته باشم و حرفها، نظرات و عقایدم رو بنویسم و آنها رو در این دنیای بیکران انتشار بدم و ببینم آیا واقعا توی این دنیا کسی هم هست که دغدغه های منو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 08:51
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم و به عبورشان می خندیم. چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ می کنیم و چه ارزان به اخمی می فروشیم لذت باهم بودن را. چه زود دیر می شود و نمی دانیم که فردا می آید و شاید ما نباشیم ....
-
لالایی باد
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 12:38
لالایی باد در گوش پرده ها گهواره خوابم را آرام تکان می دهد
-
جمله هفته
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1390 10:01
من و خداوند هر روز صبح فراموش می کنیم " او " خطاهای مرا و " من " لطف او را
-
عیدتون مبارک
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 09:37
سلام به همه دوستان عزیز؛ پیشاپیش عید سعید فطر رو به همه شما عزیزان تبریک می گویم. آرزو دارم طاعات و عبادات همه شما مقبول درگاه پروردگار مهربان باشه. " توکل یعنی اجازه دادن به خدا که خودش تصمیم بگیرد! تو فقط بخواه و آرزو کن اما پیشاپیش شاد باش! خداوند نه به قدر رویاهایت بلکه به اندازه ایمان و اطمینان توست که می...
-
جمله هفته
شنبه 5 شهریورماه سال 1390 08:52
برقص: گویا هرگز کسی ترا نمی بیند. عاشق شو : گویا هرگز کسی دلت را نشکسته است. و زندگی کن : گویا بهشت اینجاست. مارک تواین