ترنم سپید

نغمه های دل

ترنم سپید

نغمه های دل

شعری از فروغ

 شعرهای فروغ رو خیلی خیلی دوست دارم، به نظرم حس و حال و سادگی و لطافتش واقعا ستودنی است:

 

چون سنگها صدای مرا گوش می کنی 

سنگی و نا شنیده ، فراموش می کنی  

دست مرا که ساقه سبز نوازش است 

با برگهای مرده هم آغوش می کنی 

رگبار نوبهاری و خواب دریچه را  

از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی

گمراه تر ز روح شرابی و دیده را 

در شعله می نشانی و مدهوش می کنی  

ای ماهی طلایی مرداب خون من 

خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی

در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت 

او را به سایه از چه سیه پوش می کنی

نظرات 6 + ارسال نظر
zigoli پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ق.ظ http://www.zigoli.blogsky.com

زیگولی‎ ‎با بهترین فیلتر شکن‎ ‎درخدمت شماست
www.zigoli.blogsky.com
zigoliproxy@gmail.com

حسین شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ق.ظ http://1w1p.blogsky.com

سلام
صبحت بخیر.
من یه سوال دیگه واسم پیش اومد.
میشه بهم سر بزنی.

سکوت!!! شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ق.ظ

اینجا نشسته بر سر هر راهی

دیو دروغ وننگ وریا کاری

در اسمان تیره نمی بینم

نوری زصبح روشن بیداری

بگذار تا دوباره شود لبریز

چشمان من، زدانه ی شبنمها

رفتم ز خود که پرده براندازم

از چهر پاک حضرت مریم ها

(فروغ فرخ زاد)

سلام دوست خوب؛

از شعر زیبایی که نوشتی بی نهایت ممنون. خیلی زیبا بود

حسین یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ق.ظ http://1w1p.blogsky.com

سلام
از تو هم ممنونم به خاطر جوابهای خوبترت.
-
عربها موقع نماز مارشون رو ول میکنن؟!
یه وقت کسی رو نیش نزنه؟

صادق یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ب.ظ http://lahof2010.blogfa.com

این شعر هم فکر کنم جالبه
راستی بازم سلام یادم رفت
سلام
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نیشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم

کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عا قل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

سلام بر شما دوست عزیز؛

از شعر زیباتون بی نهایت سپاسگزارم

همیشه شاد باشید

فرداد یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

هر شب به قصه دل من گوش می کنی
فردا مرا چوقصه فراموش می کنی..
.....
سرمزارش همیشه چند شاخه گل هست...
موندم وقتی که زنده بود هم بهش گل می دادن؟..
سپاس از شما راحله عزیز

سلام دوست خوب؛

شعر زیبایی بود. به نکته جالبی اشاره کردی....

باز هم ممنون
شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد