ترنم سپید

نغمه های دل

ترنم سپید

نغمه های دل

از شفیعی کدکنی

به کجا چنین شتابان؟! 

گون از نسیم پرسید. 

دل من گرفته زینجا 

هوس سفر نداری 

زغبار این بیابان؟ 

 همه آرزویم، اما 

چه کنم که بسته پایم.  

به کجا چنین شتابان؟ 

 بهر آن کجا که باشد 

بجز این سرا سرایم. 

سفرت بخیر! 

اما تو و دوستی خدا را 

چو از این کویر وحشت 

به سلامتی گذشتی 

به شکوفه ها، به باران 

برسان سلام ما را.

و در کدام بهــــار درنگ خواهی کرد 

و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد....

بهار را باور کن از فریدون مشیری

باز کن پنجره‌ها را که نسیم
 روز میلاد اقاقی ها را
 جشن می گیرد
 و بهار
 روی هر شاخه کنار هر برگ
 شمع روشن کرده است
 همه چلچله ها برگشتند
 و طراوت را فریاد زدند
 کوچه یکپارچه آواز شده است
 و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را
 گل به دامن کرده است
 باز کن پنجره‌ها را ای دوست
 هیچ یادت هست
 که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
 برگ ها پژمردند
 تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
 هیچ یادت هست؟
 که توی تاریکی شب های بلند
 سیلی سرما با تاک چه کرد؟
 با سر و سینه گل های سپید
 نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟
 هیچ یادت هست؟
 حالیا معجزه باران را باور کن
 و سخاوت را در چشم چمن زار ببین
 و محبت را در روح نسیم
 که در این کوچه تنگ
 با همین دست تهی
 روز میلاد اقاقی ها را
 جشن می گیرند
 خاک جان یافته است
 تو چرا سنگ شدی؟
 تو چرا این همه دلتنگ شدی ؟
 باز کن پنجره را
 و بهاران را
 باور کن!

سال نو مبارک

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال


سلام به همه دوستان عزیزم،


فرا رسیدن بهار زیبا بر همه شما مبارک.

آرزو دارم نوروزی که در پیش دارید، آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید.


بهاری باشید

کیمیای مراقبه

کیمیای مراقبه
 
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد: 
و آن آگاهی است
 
و تنها یک گناه :
وآن جهل است
 
و در این بین ، باز بودن و بسته بودن چشم ها،
تنها تفاوت میان انسان های آگاه و نا آگاه است.
 
نخستین گام برای رسیدن به آگاهی
توجه کافی به کردار ،  گفتار و پندار است..
 
زمانی که تا به این حد از احوال جسم،
ذهن و زندگی خود با خبر شدیم،
آن گاه معجزات رخ می دهند..
 
در نگاه مولانا و عارفانی نظیر او
زندگی ، تلاش ها و رویاهای انسان
سراسر طنز است!
 
چرا که انسان نا آگاهانه
همواره به جست و جوی چیزی است
که پیشاپیش در وجودش نهفته است!
 
اما این نکته را درست زمانی می فهمد
که به حقیقت می رسد!
 
نه پیش از آن!
 
 
مشهور است که "بودا" درست در نخستین شب
ازدواجش، در حالی که هنوز آفتاب اولین صبح
زندگی مشترکش طلوع نکرده بود، قصر پدر را در
جست و جوی حقیقت ترک می کند. این سفر سالیان
سال به درازا می کشد و زمانی که به خانه باز می گردد
فرزندش سیزده ساله بوده است!
 
هنگامی که
همسرش بعد از این همه انتظار چشم در چشمان
"بودا" می دوزد، آشکارا حس می کند که او به حقیقتی
بزرگ دست یافته است. حقیقتی عمیق و متعالی..
 
بودا که از این انتظار طولانی همسرش
شگفت زده شده بود از او مپرسد: چرا به دنبال
زندگی خود نرفته ای؟!
 
همسرش می گوید: من نیز در طی این سال ها
همانند تو سوالی در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش
می گشتم! می دانستم که تو بالاخره باز می گردی
و البته با دستانی پر! دوست داشتم جواب سوالم را
از زبان تو بشنوم، از زبان کسی که حقیقت را
با تمام وجودش لمس کرده باشد. می خواستم بپرسم
آیا آن چه را که دنبالش بودی در همین جا و در
کنار خانواده ات یافت نمی شد؟!
 
و بودا می گوید: "حق با توست! اما من پس از
سیزده سال تلاش و تکاپو این نکته را فهمیدم که
جز بی کران درون انسان نه جایی برای رفتن هست
و نه چیزی برای جستن!"
 
 اینجاست که صفی علیشاه میگوید
ای صفی معشوقت آخر دیدی اندر خانه بود
بر سراغش گرد عالم گشتنت افسانه بود
شاهدی که آواز او از کعبه میآمد بگوش
نقش بردم بر نشانش مست اندر خانه بود
حقیقت بی هیچ پوششی
کاملا عریان و آشکار در کنار ماست
آن قدر نزدیک
که حتی کلمه نزدیک هم نمی تواند واژه درستی
باشد!
 
چرا که حتی در نزدیکی هم
نوعی فاصله وجود دارد!
 
ما برای دیدن حقیقت
تنها به قلبی حساس
و چشمانی تیزبین نیاز داریم.
 
 
تمامی کوشش مولانا
در حکایت های رنگارنگ مثنوی
اعطای چنین چشم
و چنین قلبی به ماست
 
او می گوید:
معجزات همواره در کنار شما هستند
و در هر لحظه از زندگی تان رخ می دهند
فقط کافی است نگاه شان کنید
 
او گوید:
به چیزی اضافه تر از دیدن
نیازی نیست!
 
لازم نیست تا به جایی بروید!
 
برای عارف شدن
و برای دست یابی به حقیقت
نیازی نیست کاری بکنید!
 
بلکه در هر نقطه از زمین،
و هر جایی که هستید
به همین اندازه که با چشمانی کاملا باز
شاهد زندگی
و بازی های رنگارنگ آن باشید،
کافی است!
 
این موضوع در ارتباط با گوش دادن هم
صدق میکند!
 
تمامی راز مراقبه
در همین دو نکته خلاصه شده است
"شاهد بودن و گوش دادن"
 
اگر بتوانیم
چگونه دیدن و چگونه شنیدن را بیاموزیم
عمیق ترین راز مراقبه را فرا گرفته ایم!