می دوزم این تکه های ابر را
با طرحی از خیال
بر پلکهای خاطره ها دست می کشم
تر می شوم از این نگاه بارانی
گامهای پر غرور باد
آرام می شکند آرامش آبی ماه را
آرام می شکند
آرامش آبی ماه را
آفتاب سلام کرد
به شمع نیم سوخته
که قطره قطره می کاهید در انتظار سپیده دم
از این دریچه تاریک
آفتاب را می جویم
تا به لبخندی صمیمانه
این جامه سیاه را از تن آسمانم
بدر کند