می گذرم از این کوچه های سرد
همسفر قطره های باران
چشمهای ساکن پنجره ها
بدرقه ام می کنند
شب را بی ستاره دوره می کردم
خواب چشمانم را ربود
انگشتهای خشکیده درختها
روبه آسمان
در طلب قطره ای باران
سپیدی برف
دست می ساید
بر عریانی درخت باغچه
صدای خش خش برگها را چگونه تعبیر می کنی
که اینچنین آسوده گام بر می داری؟!!!